• وبلاگ : خاطرات
  • يادداشت : بازاريابي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ادعاي انتظار

    ما كه داريم ادعاي انتظار

    ندبه ميخوانيم با احوال زار

    العجل را گفته ميريزيم اشك

    واقعاً آيا به دل داريم رشك

    هست آيا در وجود ما طلب

    رفته ايم آيا به دنبال ادب

    درسهاي معرفت از عالمي

    داد مظلومي زدست ظالمي

    دست كوري تا كه برگردد ز چاه

    دست جاهل تا كه باز آيد به راه

    داده ايم آيا زكات مال را

    پاك كرده ايم ما اموال را

    واي از همسايه گر او گشنه است

    يا يتيمي كز محبت تشنه است

    قلب مولا دردناك از ديده است

    بدحجابي ريشه كن گرديده است؟

    خواهرم انسانيت اينگونه نيست

    شخصيت زيبايي در گونه نيست

    خواهرم اين بد حجابي خاري است

    شخصيت هم نيست اين بيماري است

    خواهرم اين بد حجابي تركش است

    با حجابت ديده در آرامش است

    خواهرم اين عشوه و ناز و ريا

    اي دريغ از عفت و يك جو حيا

    ناز و عشوه جلوه اي حيواني است

    قلب مولا خون از اين ناداني است

    لحظه اي آيا خدايي بوده ايم

    يامداما ما هوايي بوده ايم

    غيبت آيا ريشه كن گرديده است

    قلب ما آيينه ها را ديده است

    از شهيدان يادي آيا مانده است

    يا كه عكس و چفيه بر جا مانده است

    دل حريم كبريايي خداست

    با خدا دل ها چرا نا آشناست

    صبح و ظهر و شام در وقت نماز

    لحظه ديدا‍‍‍‍ر رب بي نياز

    لحظه اي آيا به قربت خوانده ايم

    يا كه انجا هم به دنيا مانده ايم

    دل به دنيا بسته بيماريم ما

    توبه بايد چون كه بيعاريم ما

    بايد امشب ما زخود بيخود شويم

    خود بسوزانيم تا ما خود شويم

    هر كه خود را كشت خود را يافته

    هر كه خود را سوخت خود را ساخته

    بايد امشب با خدا نجوا كنيم

    بند دنيا بسته بر پا وا كنيم

    كهكشاني تا ظهورش عازم است

    منتظر ، ازخود گذشتن لازم است

    بهر دل كندن زدنيا مرده ايم

    از زكات و خمس ما جا خورده ايم

    تا فقير آيد بگوييم او غنيست

    پول دارد كاذب و پست و دنيست

    تا سر ظهري اذان آيد به گوش

    ديگ دنيا دوستي آيد به جوش

    در اذان بازار ها تعطيل نيست

    هجر مولا را همين تعليل نيست؟

    بايد امشب با شهيدان عهد بست

    بند بند حب دنيا را گسست

    بايد امشب توبه در هيأت كنيم

    بايد امشب با ولي بيعت كنيم

    لقمه ناپاك و اموال حرام

    ميكند دل را خراب و بي مرام

    ميكند آنگه دل انكار ولي

    ميشود دل دشمن سيد علي

    كاذب بيچاره با احوال زار

    بي ولايت دم مزن از انتظار

    شمس چون در پشت ابري غايب است

    حضرت سيد علي اش نايب است

    مهديا امشب به ما پيمانه ده

    يك خبر ار مستي ميخانه ده

    صاحبي قلبي و ارواحي فداك

    سينه چاكم سينه چاكم سينه چاك

    بر دل امشب ميكند وردي خطور

    سينه ما را نما سيناي طور

    تا بگنجانم در آن الله را

    چارده ساقي و شمس و ماه را

    مهديا هر دم كه ما هو ميكشيم

    انتظار اذن از او ميكشيم